.
.
.
سلام 90
تا جوابم را به گرمی نشنوم، دایم سلامت میکنم
.
.
.
باران بابا
.
سلام ، من بارانم و سعی می کنم از این پس، اشعار پدر بزرگم ، قاسم درخشان مهر متخلص به درخشان را با شما به اشتراک بگذارم . ضمنا برای شنیدن غزل با صدای بابا قاسم روی قلب سبز کلیک نمایید .
لطفا در صورت استفاده از غزلها اسم و آدرس را حتما ذکر فرمایید
.
.
« گیسوی افشان »
.....
هر چه او شانه بر آن گیسوی افشان زده بود
.....
خنجری بود که بر، این دل ویران زده بود
.....
پیچ و تابی که در آن ، موی مجعد دیدم
.....
چوبه داریست که قصد ، من حیران زده بود
.....
با نگه کردن آن سرو، خرامان بلندش دیدم
.....
ناوکی از سوی چشمان ، غزلخوان زده بود
.....
فاش گویم نتوانم که، فراموش کنم نرگس او
.....
شاید او می به پس، پرده به پنهان زده بود
.....
آنچه او از لب پر شهد و شکر، بیرون ریخت
.....
زینتی بود که بر، کلبه ی احزان زده بود
.....
عشوه می آمد و من، جان به لبم آمده بود
.....
تاب میخورد و، هزاران گره بر جان زده بود
.....
ز صفایی که من از، بودن او حس کردم
.....
هیجانی بـه دل و، جسم درخشان زده بود
.....
------------------------------------
.
خدا باشد نگهدارت، که تنها اوست دادارت
.
لطفا پس از شنیدن و یا خواندن غزلها، در انتهای
.
هر غزل نظر دهید
.
برای دیدن رباعیات بابا قاسم میتوانید از وبلاگ زیر
.
دیدن فرمایید
.
.