.
.
.
سلام 89
تا جوابم را به گرمی نشنوم، دایم سلامت میکنم
.
.
.
باران بابا
.
سلام ، من بارانم و سعی می کنم از این پس، اشعار پدر بزرگم ، قاسم درخشان مهر متخلص به درخشان را با شما به اشتراک بگذارم . ضمنا برای شنیدن غزل با صدای بابا قاسم روی قلب سبز کلیک نمایید .
لطفا در صورت استفاده از غزلها اسم و آدرس را حتما ذکر فرمایید
.
.
« رد پا »
.....
بر سر سفره ی احساس تو، گر جایی بود
.....
یا درون دل تو ، رد کف پایی بود
.....
خاطرات رفته ات را ، بـه مرور یادی کن
.....
ذهنت ار ، یاد مرا شورش و بلوایی بود
.....
هیچ کس یاد ندارد ، که ز تو دردی هست
.....
که درون دل من ، عشق و تمنایی بود
.....
من نمی گویم و ، تنها تو خودت می دانی
.....
کار من، کار دل و ، قصه ی شیدایی بود
.....
گرچه چون من، تو بسی دلبر و دلدارت هست
.....
با خبر باش در آنان، همه رسوایی بود
.....
سالها بی تو ، دراین دخمه ی غم می پوسم
.....
باز اگر در تن و جان ، بعد توام نایی بود
.....
دوش می گفت درخشان که هنوز ، در دل تو
.....
یادگاری ز من و ، قصه ی تنهایی بود
..........
---------------------------------------------
.
خدا باشد نگهدارت، که تنها اوست دادارت
.
لطفا پس از شنیدن و یا خواندن غزلها، در انتهای
.
هر غزل نظر دهید
.
برای دیدن رباعیات بابا قاسم میتوانید از وبلاگ زیر
.
دیدن فرمایید
.
.