.
.
.
سلام 84
تا جوابم را به گرمی نشنوم، دایم سلامت میکنم
.
.
.
باران بابا
.
سلام ، من بارانم و سعی می کنم از این پس، اشعار پدر بزرگم ، قاسم درخشان مهر متخلص به درخشان را با شما به اشتراک بگذارم . ضمنا برای شنیدن غزل با صدای بابا قاسم روی قلب سبز کلیک نمایید .
لطفا در صورت استفاده از غزلها اسم و آدرس را حتما ذکر فرمایید
.
.
« یاد شیرین »
...
دوش ای آرام جان، جان و تنم را غم گرفت
...
دل که پنهان کرده بودم، ناگهان آنهم گرفت
...
من بدنبال تبسم خنده ها بودم، ولی شادی نبود
...
غصه دنبالم روان گشت، غم گریبانم گرفت
...
در پی ات بودم که دایم، پیش من باشی صنم
...
روزگارم زیر و رو شد، هجرتت کامم گرفت
...
من چنان کوهی که در دریای غم، قد میکشد
...
با خیالت قـد کشـیدم ، لیک فرجامم گرفت
...
چشم انسان میرود، دنبال رویای جوانی دربدر
...
در جوانی سوختم ، خاکسترم را غم گرفت
...
ذهن من دنبال رویا، می رود تا دور دست
...
دل ز دستم رفت و ، چشمم نم گرفت
...
یادشیرین درخشانت،که ما را دلنوازی مینمود
...
خواب امروزم ربودست، شهرت از نامم گرفت
...
---------------------------------------------
.
خدا باشد نگهدارت، که تنها اوست دادارت
.
لطفا پس از شنیدن و یا خواندن غزلها، در انتهای
.
هر غزل نظر دهید
.
برای دیدن رباعیات بابا قاسم میتوانید از وبلاگ زیر
.
دیدن فرمایید
.
.